یاد اشک ها برای بندر؛ انگیزه ای نو برای نجات ایران

یاد اشک ها برای بندر؛ انگیزه ای نو برای نجات ایران

شفا آنلاین اجتماعی 1404/02/12 01:44 لینک خبر در سایت اصلی
غم حادثه بندر بر غم‌های انباشته از سرزمین بر دوشم سنگینی کرد و تحمل این سنگینی، به‌قدری زیاد بود که در این چند روز گذشته بارها و پنهانی اشک ریختم و بغض کردم
شفاانلاین»
» از چند روز پیش که خبر حادثه تلخ بندر رجائی را شنیدم و بهت و ماتم فرو رفتم، چشمانم اشک‌آلود و دلم پر از اندوه شده و انگیزه‌ام برای نجات ایران هزاران برابر جدی‌تر شد.
جا دارد با غرور یاد آن روزگارانی کنیم که در جنوب کشور، در دوران جنگ جهانی اول، دلاوران ایرانی تنگستانی به فرماندهی رئیس‌علی دلواری از زرق و برق رشوه ۴۰ هزار لیره استرلینگ انگلیسی چشم پوشی کردند و در مقابل حمله چند هزار نفری ارتش انگلستان پیروز شدند. جا دارد با غرور و افتخار بگویم: یادشان گرامی.
و مقایسه‌ای کنم؛ از آن زمان تاکنون ۱۱۰ سال سپری شده است. روزگاری بود که هم‌وطنان برای دفاع از وطن جان می‌دادند و امروز، به‌خاطر نابخردی و سوءمدیریت و بی‌احتیاطی، جان می‌دهند.
برای دشمن، سرزمین، تمامیت ارضی و جان ایرانی اهمیت ندارد. نتیجه می‌گیریم که مسئول بی‌تدبیر و بی‌تقوا که تمامیت ارضی و جان هم‌وطن را نادیده می‌گیرد و در خطر می‌اندازد، نیز دشمنی منافق است.
چقدر سوزناک و دردناک است...
در ادامه و در این غم سنگین بندر و سوگ خانواده‌های جان‌باخته و آسیب‌دیده، و در این اکنون خطیر که ایران در آن به‌سر می‌برد، با یقین بر حضور دلواری‌های جوان، استوار و مصمم و امیدوار به ایران سرفراز، در تلاش هستم.
یاد مجتهد، پهلوان وطن‌پرست، دغدغه‌مند و ایران‌دوست، آیت‌الله سید مرتضی مستجابی گرامی و روحشان شاد که تا آخرین نفس، دلش برای ایران می‌تپید و غصه وطن داشت.
در تاریخ این سرزمین، تا بوده خائن و وطن‌پرست، سهل‌انگار و خردمند، آگاه و نادان، فرصت‌طلب و ایران‌گرا، شجاع و بزدل، باایمان و بی‌ایمان بوده‌اند. اما یقین دارم که در قلب تمامی این‌ها، چراغ وطن روشن بوده و وطن برایشان حکم مادر را داشته است.
اما امان از طمع، حرص و بی‌تقوایی... که به قول نهج‌البلاغه: شهوت قدرت و ثروت، اولش لذت و آخرش نابودی‌ست. و اهورامزدا، که گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک را توصیه می‌کند.
بله، دوستان عزیزم، غم حادثه بندر بر غم‌های انباشته از سرزمین بر دوشم سنگینی کرد و تحمل این سنگینی، به‌قدری زیاد بود که در این چند روز گذشته بارها و پنهانی اشک ریختم و بغض کردم، ولی همچنان حال دلم خراب است و انگیزه‌ام برای بازسازی ایران جدی‌تر شده.
اما تصمیم گرفتم این‌بار با شجاعت، اشک‌هایم را به نمایش بگذارم تا به هم‌وطنان بندری داغ‌دار بگویم که بضاعتم همین اشک‌هاست و این صداقت و بغض نمایش‌داده‌شده‌ام را – گرچه کوچک – ولی به‌عنوان همدلی از من بپذیرید. و بگویم که تنها نیستید و تمام ایران در غم شما غمگین است و دنبال چاره.
سخن آخرم که با آحاد جامعه، خردمندان و ایران‌دوستان است، را از صحبت‌های دکتر علی‌اکبری (هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی) وام می‌گیرم:
بله دوستان، ما در این «اکنون خطیر» با ابرچالشی به نام فقدان فهم درست مواجه هستیم. ایران نیازمند دعوت جدیدی از خردمندان و دعوت به نگاهی نو در نگریستن به دیگری و حوزه است. دعوتی که نیازمند تأمل، واکاوی دقیق‌تر و گفت‌وگوی عمومی است. (دکتر علی‌اکبری)
پس با چشمانی باز و اشک‌آلود، قلبی شکسته و پُر امید، و با مهر میان ما ایرانی‌ها، و با پند گرفتن از تاریخ و یاری از تمدن غنی‌مان، برای رسیدن به ایرانی خردمند و عقلایی، زندگی را مصمم‌تر از گذشته ادامه می‌دهیم./ متخصص بیهوشی